مناجات ماه رمضانی با امام زمان و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
اَبرم و شب به شب از هجر رُخت میبارم من به اُمـیـد نـگـاهیست اگـر بـیـدارم بپذیری! نپذیری! کرمت را عشق است نـه پـی حـاجـتـم آقــا، نـه پـیِ دیـنــارم دیده گر یار نبیند به چه دردی بخورد؟! کـور مـانـدم بـه امـیـدِ سـحــرِ دیــدارم بدی از من! بدی از من! بدی از من بوده تویی و این همه خـوبی، منم و اِقرارم به زبان عاشـقم و، وقت عمل غافل تو به زبان نوکـرم و، وقت عـمل سربارم تو چرا فکـر منی؟! فکـر منِ نـالایق؟! من که سرگرمِ خودم بودم و فکر کارم روزهاش را تو گرفتی و به من مُزد رسید زحمتش را تو کـشیدی که تقـرب دارم یابن حیدر! بطلب یک سحر ایوان نجف دل مـن لـک زده بَــهــر پــدر کَــرّارم یک سحر صحن ابالفضل، غروبش گودال کربلا خـواستهام در سـحـر و افـطـارم گریه کردن ز شما! مرثیهخوانی از من خون زِ چشمان تو میبارد و خون میبارم شمر آماده شد و جَد تو چشـمش وا شد گـفـت یـا رب منم و زخـم تن بسـیارم! سر من را بِبُرد یا نَـبُرد حرفی نیست مـن پـریـشـانِ عـبـورِ حـرم از بـازارم بـوی زهــرا تـه گــودالِ بـلا پیـچـیــده خنجر آمد به زبان گفت من آن مسمارم |